شاید دوست داشتیم آسمان بودیم، تا بخاطر وسعتمان خبرهای بد دیر به دستمان برسد یا در میان بادها اسیر شوند. و در پایین هر روز مردمانی را نگرگویی می کردیم که بخاطر آبی‌مان غبطه می خوردند. شاید دوست داشتیم دریا بودیم و در زلالیتی که از طرف خالقمان نصیبمان شده است، غروب های دلگیر خورشید را نظاره گر می کردیم. شب ها خودمان را به خواب می زدیم که چه خونهای در درونمان جاری می شود و فقط برای رفتگان دعای آمرزش سر می دادیم. شاید دوست داشتیم کوه بودیم، تا در شب های خلوت برای ستاره ها از افسانه های استواری می گفتیم و وقتی بغض گلویمان را می درید، نمی گفتیم که عمری‌ست طلب دیدن یار داریم اما بر این زمین چسبیده‌ایم. شاید هم دوست داشتیم کویر بودیم و عصرها در سکوتمان غوطه می خوردیم و به رهگذرها نمی گفتیم که در زیر این شن‌ها داغ قاتلانی در کمین هستند. شاید دوست داشتیم هر چیزی بودیم جز انسان! اما من خشنودم که انسانم و برایش با آرامش سجده شکر می گذارم. اگر انسان نبودم، هیچگاه نمی توانستم با خالقم درد و دل کنم و از چیزهای که بهم داده تشکر کنم و با خجالت ازش درخواست های داشته باشم. اگر انسان نبودم طعم انگشت های مادر که شب ها از هر قرص خوابی با دوز بالاتری هستند و مرا به خواب می برند، تجربه نمی کردم. هیچگاه نمی توانستم حس بوسه ای که پدر به پیشانی ام می زند قبل از سفر رفتن را تصور کنم. اگر انسان نبودم نمی دانستم چه لذتی دارد که شب ها منتظر باشم تا محدثه بگوید حرف بزنیم. اگر انسان نبودم مثل یکی از کاکتوس های محدثه بودم اونوقت هر چه داد می زدم که دوستت دارم ولی او نمی شنید و بغضم می ترکید و شروع به گریه کردن می کردم. اگر انسان نبودم باز عاشق محدثه می شدم ولی نمی توانستم ارامش آغوشش را بکشم، نمی توانستم وقتی اشک می ریزه با بوسه هام از روی گونه اش پاکشون کنم. اگر انسان نبودم.

 +اگه دوست دارید شما بگید دوستان، اگر انسان نبودم؟

اگر انسان بودم۱

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها