نمی دانم به آینه لبخند زده اید یا خیر. حتی نمی دانم حرف هایم را می شنوید یا خیلی وقته از هم قدم شدن با من خسته شده اید؟! اگر انتخاب های ما به هم نزدیک باشد آنگاه ممکن است در بالای یه صخره با هم چای بنوشیم. رفتن بعضی ها مرا در فکر فرو برد و بعضی ها مرا ناراحت کرد اما هیچگاه مایوس نشدم. چون دارم یاد می گیرم به خودم ارزش بدم. باید بگویم من تو را دوست دارم با اینکه می دانم بر نخواهی گشت. روز آمدنت بهت اخطار دادم از سکوت هایم. که اگر سوالی پیش آمد، بپرس و خودت تنها جواب نده. بگذریم.

به سختی می توانم شکست را یه تجربه خطاب کنم، زیرا هنوز صبح با آن بیدار می شوم. من هنوز می ترسم به آینه لبخند بزنم. می ترسم آنقد که تصور می کنم خوب نباشم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها