گاهی می ایستم و به زندگیم نگاه می کنم. به چیزهای که دارم اول فکر می کنم و بعد به نداشته های که دوست دارم داشته باشم. آیا مسیری که الان هستم مرا به آنها خواهد رساند؟ اگر نبود به این فکر می کنم کجای کارم می لنگد. آنگاه که می یابمش شروع به برطرف کردنش می کنم. داخل رابطه با دیگران سعی می کنم چیزی که نیستم، نگویم. حتی اگر انسانی خوبی باشم. نمی گویم: هستم و می گویم: سعی می کنم آدمی خوبی باشم. چند وقت پیش محدثه حرف می زدم و می گفت؛ بنظرم آدم خوبی هستی و دروغ نمیگی. خیلی خوشحال شدم که خانم مهربانی اینچنین در موردم حرف می زند. این روزها به محدثه زنگ می زنم. خیلی خوشحالم که محدثه را  دارم، امیدوارم او هم برای داشتن من باشد. اگر هم نیست بخاطر من، امیدوارم بر هر دلیلی خوشحال باشد. بهش وابسته شدم. دوستش دارم. عاشقش هستم. به قول محسن؛ دوست داشتن با عشق. عزیز دلم میگه که دوستم دارد و این اونقد خوشحالم می کند که اگه الان بمیرم، پیش خدا میگم: من ته خوشحالی را چشیدم. 
محدثه من، دوستت دارم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها