کمی دورتر از کلبه جای که رودخانه نیو اورلین1 بهترین منظره را میدهد، بهت گفتم: پیشم می مونی؟ گفتی: برای اینکه بتونی کسی با خودت هم قدم کنی باید پول داشته باشی. نه اخم کردن و نه خنده ولی آنروز تو دلم بهت قول دادم به دستش میارم و تنها قدم خواهم زد.

یک روز که دختر بچه قصه ما داشت خواب شازده با اسب سپید می دید و وقتی آقای اسنو2  فکر می کرد هر چی بود داخل سلول زندانی کرده اما نمی دونست جانی بی گود3 هنوز بیرونه.

ماسک خرگوشیمو زدم و به آقای بورس4  گفتم: سلام، گفت: سلام جانی بی گود. گفتم: آقای بورس هر چی داری خالی کن وگرنه خانم بورس تنها میشه. اونم کیسه منو گرفت و پر کرد.

خورشید به وسط های آسمان رسیده بود که تو رو کنار رودخونه دیدم. ایستادی و دستهاتو بردی بالا و التماس می کردی شلیک نکنم! حقارت چیزی بود که داخل چشمانت دوباره دیدم. ولی جانی بی گود یک آدمکش نبود.

ماسک خرگوشیمو برداشتم و تو گفتی: جانی.

ولی بدون اینکه احساسی نسبتت داشته باشم ازت رد شدم و همونجوری که بهت قول دادم تنها قدم زدم .

 

1) اسم شهر از متن ترانه گرفته شده است.

2) نامی که نویسنده به داستان داده است و پلیس شهر نیو اورلین

3) اسم شخصیت داستان و شخصیت ترانه

4) نامی که نویسنده به داستان داده است و صتدوقدار بانک نیو اورلین


در ادامه مطلب می تونید ترانه و عکس مرتبط با متن را گوش بگیرید و ببینید.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها