تنهایم، یک تنها عاشق. 
می گویند: نه دیده عاشق شده ای! 
عشق که دیدن نمی خواهد. عشق را دل انتخاب می کند و دل می بیند.
 پرسش می کنند: واقعیت تفاوت دارد! 
من به او ایمان دارم، یک بار تصور کردم دروغگوست، دیدم اشتباه کردم و هنوز دارم کیفرش را می دهم.
استفسار می کنند: زندگی پول می خواهد! 
زندگی امید می خواهد، زندگی مسیری برای قدم گذاشتن می خواهد. 
تردید می کنند: راه دور است و یار در شهری دیگر! 
عشق به جاده ها بستگی ندارد به دل بستگی دارد و او هر لحظه با من است. 
مسئله می کنند: اگر دوستت نداشته باشد!
 اگر شما همراهی نکنید، هیچگاه نمی فهمیم.
  فریاد می زنند: محمد، بیدار شو، او حسی بهت ندارد!
 او که آمد من بیدار شده ام، انتظارهاتان را کم کنید، زیرا پیش از حد افراطی هستند. مشکل من هم همین است که اطرافیانم به دنبال فصل کردن هستند نه وصل کردن. به جای قایم کردن کفش هایم با من قدم بزنید، ببینید، بپرسید، اما این گونه مانع نشید. به خداوندی خدا همین که محدثه می گوید دست از سرم بردار، برای مُردنم کافیست. با چشم های بسته نه نگویید، پیش خدایم جوابگو باید باشید، دل شکستن اینچنینی کم گناهی نیست.

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها